پارت هفتم

زمان ارسال : ۳۵۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه

فصل سوم
با کشیده شدن کیسه ی درون دستم به خودم آمده و به سمت فرد پشت سرم برگشتم. دکتر صفوی با لبخند سری تکان داد.
ـ آقای وقت شناس قرار بود دیشب این کیسه رو به دستم برسونی اما نیومدی که؟
شرمنده سری به زیر انداخته و به عادت همیشگی ام، هنگام خجالت کشیدن و اضطراب، گوشه ی ابروی راستم را با ناخن شست دست راستم خاراندم.
ـ ببخشید. راستی سلام. نشد. خب میدونین... چیزه... .
در ذهنم به دنبا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    رمان قشنگیه

    ۱۲ ماه پیش
  • رویا یزدانپور | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم❤️💛

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.